این جا و هر کجا

 


با تو

 

 

                   همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم از این که عاشق توام حس غرور می کنم





این دیگر ترانه ما نیست

ابراهیم صدری متولد سال 1963 شهر استانبول ، زمستان 1981 یکی از دوستانش مجموعه شعری به عنوان (( چله )) از شاعر نامدار ترک (( نجیب فضلی )) به او هدیه داد .
از ابراهیم صدری پنج نمایشنامه و چهار مجموعه شعر به چاپ رسیده است .دو کاست نیز با صدای خود شاعر با عناوین (( مثل انسان )) و (( این گونه دوست دارم )) انتشار یافته است .
آخرین مجموعه شاعر به نام (( شرف داریم اگر پول نداریم )) منتشر شده است .

این همه ترجه شعر (( نه اسماعیل )) از کتاب (( مثل انسان )) :

نه اسماعیل !
این دیگر ترانه ما نیست
بادهای کوهستانی را نبین !
کو نامی از عشق در تاب
یا کتابمان ؟
این سان اسماعیل
بگذار
*(( هوزام )) آن سان که می خواهد بنوازد
تو اما از عشقت در هر تابستان بگو
باز هم بگو
باز هم اسماعیل
گیرم امسال به رعایت عشق
به قدر یک اجرا می ایستم
مانند یک مشت اسماعیل !
بعد گریه خواهم کرد
با تو از این جا هم خواهم گذشت اسماعیل !
ما را بی خاطره می دانند
و ما می دانیم که یاران
تنها با خاطرتشان زنده اند
خواهی فهمید اسماعیل
انسانیت بد نیست
حالا صبر کن اسماعیل !
می دانم این نیز ترانه ما نیست
ببین صبح فردا دوباره
نیش جدایی ها در دل انسان فرو می رود
بپرس اسماعیل
چرا همیشه غم قسمت ماست
و در بخت مان آتش می افتد
می سوزد اسماعیل !
(( هوزام )) لال می شود
و انسان را در سکوت رها میکند
غم
اسماعیل !
دردهای غم آلود!
تاب بیاور اسماعیل !
سهم امشب ما ایستادگی است
نه اسماعیل
این دیگر ترانه ما نیست

* هوزام دستگاهی ست در موسیقی ترکی





تو

توئی که حسرتت اندازهء تمام شب ها،
دوره می کند خواب هایم را.
توئی که جای تمام عشق ها نشسته ای،
دوست داشتنت، گناهم ...
غربت ما، اندازهء سوداهای زندگی نکرده
بی سرانجام هم که باشد
خاموشی این آتش را چه کسی می تواند؟
البته که زنده می شود هر روز
این قلب کتک خورده،
زنده می شود
این غنچهء پژمردهء امید.
چه کسی می داند
کدام رؤیا مرا به تو می رساند؟
سراسر شب ها را هذیان حسرت،
در حصار نبودنت
اسمت که سر زبانم می آید،
اندازهء دریاها در دلم مد می شود
خاموش می شوم
گناه است مگر این؟

هیجانی هستی معصوم در دل کودکیم
به اندازهء یک نفس، نزدیک
به اندازهء سرزمین های ناشناخته، دور
و در مخفی ترین جاهای قلبم
عین یک رود جاری، زلال.
این عشق ممنوع را کس نخواهد فهمید
اسمت را از همه پنهان خواهم داشت
گفتم که:
گناه هست مگر،
دوست داشتن؟

تاوان تمام دوست داشتن ها را آماده ام
و گناه تمام عشق ها را
دوست داشتن گناه است مگر؟
گناه هم که باشد،
گناهکارم
خدای من، مرا ببخش
بنده شده ام آفریده ات را

Şebnem Kısaparmak - برگردان: نادر جبارپورhttp://n45j.persianblog.com/1383_9_n45j_archive.html#2859437