تو - این جا و هر کجا

 


تو

توئی که حسرتت اندازهء تمام شب ها،
دوره می کند خواب هایم را.
توئی که جای تمام عشق ها نشسته ای،
دوست داشتنت، گناهم ...
غربت ما، اندازهء سوداهای زندگی نکرده
بی سرانجام هم که باشد
خاموشی این آتش را چه کسی می تواند؟
البته که زنده می شود هر روز
این قلب کتک خورده،
زنده می شود
این غنچهء پژمردهء امید.
چه کسی می داند
کدام رؤیا مرا به تو می رساند؟
سراسر شب ها را هذیان حسرت،
در حصار نبودنت
اسمت که سر زبانم می آید،
اندازهء دریاها در دلم مد می شود
خاموش می شوم
گناه است مگر این؟

هیجانی هستی معصوم در دل کودکیم
به اندازهء یک نفس، نزدیک
به اندازهء سرزمین های ناشناخته، دور
و در مخفی ترین جاهای قلبم
عین یک رود جاری، زلال.
این عشق ممنوع را کس نخواهد فهمید
اسمت را از همه پنهان خواهم داشت
گفتم که:
گناه هست مگر،
دوست داشتن؟

تاوان تمام دوست داشتن ها را آماده ام
و گناه تمام عشق ها را
دوست داشتن گناه است مگر؟
گناه هم که باشد،
گناهکارم
خدای من، مرا ببخش
بنده شده ام آفریده ات را

Şebnem Kısaparmak - برگردان: نادر جبارپورhttp://n45j.persianblog.com/1383_9_n45j_archive.html#2859437